«7» اللَّهُمَّ إِنِّی أُصْبِحُ وَ أُمْسِی مُسْتَقِلًّا لِعَمَلِی مُعْتَرِفاً بِذَنْبِی مُقِرّاً بِخَطَایَایَ أَنَا بِإِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی ذَلِیلٌ عَمَلِی أَهْلَکَنِی وَ هَوَایَ أَرْدَانِی وَ شَهَوَاتِی حَرَمَتْنِی «8» فَأَسْأَلُکَ یَا مَوْلَایَ سُؤَالَ مَنْ نَفْسُهُ لَاهِیَةٌ لِطُولِ أَمَلِهِ وَ بَدَنُهُ غَافِلٌ لِسُکُونِ عُرُوقِهِ وَ قَلْبُهُ مَفْتُونٌ بِکَثْرَةِ النِّعَمِ عَلَیْهِ وَ فِکْرُهُ قَلِیلٌ لِمَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ سُؤَالَ مَنْ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْأَمَلُ وَ فَتَنَهُ الْهَوَى وَ اسْتَمْکَنَتْ مِنْهُ الدُّنْیَا وَ أَظَلَّهُ الْأَجَلُ «9» سُؤَالَ مَنِ اسْتَکْثَرَ ذُنُوبَهُ وَ اعْتَرَفَ بِخَطِیئَتِهِ سُؤَالَ مَنْ لَا رَبَّ لَهُ غَیْرُکَ وَ لَا وَلِیَّ لَهُ دُونَکَ وَ لَا مُنْقِذَ لَهُ مِنْکَ وَ لَا مَلْجَأَ لَهُ مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ
خدایا! روز را به شب، و شب را به روز مىرسانم، در حالى که عملم را اندک مىشمارم، به گناهم معترفم، به خطایم اقرار دارم. من به سبب اسراف بر نفسم از طریق گناه خوارم، عمل زشتم هلاکم کرده، هوسم مرا پست کرده، شهواتم مرا از رحمتت محروم نموده، از تو درخواست مىکنم اى مولایم! درخواست کسى که نَفْسش محض آرزوى درازش به پوچى و سرگرمى و بیهوده کارى دچار شده، و بدنش به خاطر نگران نبودن از عذاب و عقاب، و دورى از عبادت و تنپرورى، غافل مانده. از این جهت رگ و پىاش در آرامش به سر مىبرد، و اضطراب و لرزشى ندارد، و دلش به سبب فراوانى نعمت به فتنه لذّت مفتون شده، و اندیشهاش نسبت به فرجام کارش اندک است.
از تو درخواست مىکنم؛ درخواست کسى که آرزو بر او چیره شده و هوى و هوس او را به فتنه انداخته، و دنیا بر او مسلّط گشته، و مرگ بر سرش سایه انداخته. از تو درخواست مىکنم؛ درخواست کسى که گناهانش را بسیار و فراوان شمرده، و به خطایش اعتراف کرده؛ درخواست کسى که پروردگارى جز تو و سرپرستى غیر تو، و نجات دهندهاى از تو و پناهگاهى از تو جز به سوى تو ندارد.
امام سجّاد علیه السلام در این فراز از دعا، سرنوشت انسان را از دیدگاه الهى مورد بحث قرار داده و به تمامى دانشمندان و محقّقان جهان مىفهماند که انسان حقیقتى دارد فراتر از مادّه جسم و آن روح متعالى انسان است، برخلاف مادىگرایان که فقط انسان را در محدوده جسم و مادّه مىبینند.
آرى، از منظر الهى نیک بختى و هلاکت چیزى است غیر از دیدگاه مادّى گرایان که معتقدند: در این دنیا هر که آزادتر باشد و آزادانه عمل کند و زرنگتر و چابکتر باشد و در اشباع قواى حیوانى خود تلاش کند، در زندگى موفّق و پیروز و خوشبخت شده است.
دیدگاه الهى ارزش انسان و انسانیّت را فراتر و والاتر از این چیزهاى زودگذر دنیوى و مادّى مىداند و انسان را در مدار قانون الهى و در محضر بارى تعالى مىبیند و سعى و تلاش و همّتش این است که از این قانون تجاوز نکرده و در مسیر حق قدم بردارد.
بنابراین: اختلاف این دو گروه در اصل ساختار انسانیّت است که انسان چه حقیقتى دارد، روشن است که بر اساس شناختها از گوهر انسانى، مفهوم سعادت و محرومیّت فرق مىکند.
از این رو بر پایه نگرش محقّقان اسلامى، انسان موجودى ابدى و لایزالى بوده و حیات همیشگى دارد و تمام سعادت او تکامل بُعد غیرمادى او مىباشد که به تدریج از مرحله تعلّق به بدن گرفته تا به اوج خود که همان تجرّد تام است، برسد و اگر جز به سوى این مرحله قدم بردارد زیانکار گردیده است هر چند این راه، دشوار و روندگان آن بسیار اندک هستند.
اگر به دستورهاى خداوند که هماهنگ با ذات انسانى و پیشرفت و آیندهنگرى او مىباشد دقیق عمل شود، او را خوشبخت خواهد کرد والّا بنابر فرمایش امام سجّاد علیه السلام انسان در اثر تباه کردن خود خوار مىشود و عمل ناپسند، او را هلاک و پست مىکند.
تفسیرى بر کلمه اسراف
اگر مىخواهیم انسانیّت انسان از بین نرود باید از اسراف بر نفس پرهیز کنیم و اسراف همان تجاوز از حدّ و قانون آفرینش و قانون تشریع است.
این نیز روشن است که در یک نظام صحیح هر گونه تجاوز از حدّ موجب فساد و از هم گسیختگى مىشود، به تعبیر دیگر سرچشمه فساد اسراف است و نتیجه اسراف فساد است.
البته اسراف معانى گستردهاى دارد.
گاهى به معنى ساده آن مانند خوردن و آشامیدن:
کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلَا تُسْرِفُواْ» «1»
بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید.
گاهى در انتقامگیرى و قصاص بیش از حد:
فَلَا یُسْرِف فّى الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُورًا» «2»
پس وارث مقتول نباید در کشتن زیاده روى کند؛ زیرا او [با قوانین صحیح و درستى چون دیه و قصاص] مورد حمایت قرار گرفته است.
گاه در انفاق و بذل و بخشش بیش از اندازه:
إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ» «3»
و آنان که وقتى انفاق مىکنند، نه از حدّ معمول [و متعارف] مىگذرند.
گاه در داورى کردن و قضاوت نمودنى که منجر به کذب و دروغ شود:
وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمنَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبّىَ اللَّهُ وَقَدْ جَآءَکُم بِالْبَیّنتِ مِن رَّبّکُمْ وَ إِن یَکُ کذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِى یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَایَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ» «4»
و مرد مؤمنى از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان مىداشت، گفت: آیا مردى را مىکشید که مىگوید: پروردگار من خداست؟ و بىتردید از سوى پروردگارتان براى شما دلایل روشنى آورده است، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان خود اوست، و اگر راستگو باشد برخى از عذابهایى که به شما وعده مىدهد به شما خواهد رسید؛ زیرا خدا کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست، هدایت نمىکند.
گاه در اعتقادات است که منجر به شک و تردید مىشود:
وَ لَقَدْ جَآءَکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیّنتِ فَمَا زِلْتُمْ فِى شَکٍّ مّمَّا جَآءَکُم بِهِحَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا کَذَ لِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ» «5»
بىتردید یوسف پیش از این دلایل روشنى براى شما آورد، ولى شما همواره نسبت به آنچه که آورده بود در تردید بودید، تا زمانى که از دنیا رفت، [پس از مرگ او] گفتید: خدا هرگز بعد از او پیامبرى مبعوث نخواهد کرد، اینگونه خدا هر اسرافکار تردید کنندهاى را گمراه مىکند.
گاهى به معنى برترى جویى و استکبار و استثمار آمده:
مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیًا مّنَ الْمُسْرِفِینَ» «6»
از فرعون که متکبّرى سرکش از زمره اسرافکاران بود.
و بالاخره گاهى به معنى هر گونه گناه مىآید:
قُلْ یا عِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» «7»
بگو: اى بندگان من که [با ارتکاب گناه] بر خود زیاده روى کردید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
با توجّه به آیات فوق، رابطه اسراف و فساد به خوبى آشکار مىشود.» «8»
اسراف و فساد در زمین
براى روشن شدن بیشتر جا دارد کلام مرحوم علّامه طباطبایى رحمه الله در تفسیر گران سنگ «المیزان» را نیز متذکّر شویم که مىگوید:
«عالم هستى یک پارچه نظم و صلاح است و حتى با تضادّى که گاهى در میان اجزاى آن دیده مىشود، تألیف و التیام و هماهنگى فراوان دارد، این نظام به سوى اهداف صالحى در جریان است و براى هر یک از اجزاى خود، خط سیرى تعیین مىکند، حال اگر یکى از اجزا از مدار خود خارج شود و راه فساد را پیش گیرد، میان آن و سایر اجزاى این جهان درگیرى ایجاد مىشود، اگر توانستند این جزء نامنظّم اسرافکار را به مدار اصلیش بازگردانند چه بهتر والّا نابودش مىکنند، تا نظام به خط سیر خود ادامه دهد.
انسان که یکى از اجزاى این عالم هستى است از این قانون عمومى مستثنى نیست، اگر بر اساس فطرت، بر مدار خود حرکت کند و هماهنگ نظام هستى باشد به هدف سعادتبخش که براى او مقدّر شده است مىرسد، اما اگر از حدّ خود تجاوز کند و قدم در جاده «فساد در ارض» بگذارد، نخست خداوند او را گوشمالى مىدهد و با حوادث سخت و دردناک او را هشدار مىدهد، چنان که در قرآن مىفرماید:
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «9»
در خشکى و دریا به سبب اعمال زشتى که مردم به دست خود مرتکب شدند، فساد و تباهى نمودار شده است تا [خدا کیفر] برخى از آنچه را انجام دادهاند به آنان بچشاند، باشد که [از گناه و طغیان] برگردند.
اما اگر این هم مؤثّر نیفتاد و فساد در اعماق جان او ریشه دوانید، خداوند با عذاب استیصال صفحه زمین را از لوث وجود چنین کسانى پاک مىکند.
و از اینجا روشن مىشود که چرا در آیات قرآن، خداوند اسراف را با فساد در ارض و عدم اصلاح، هماهنگ ذکر کرده است.» «10»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اعراف (7): 31.
(2)- اسراء (17): 33.
(3)- فرقان (25): 67.
(4)- غافر (40): 28.
(5)- غافر (40): 34.
(6)- دخان (44): 31.
(7)- زمر (39): 53.
(8)- تفسیر نمونه: 15/ 307- 308، ذیل آیه 151 و 152 سوره شعراء.
(9)- روم (30): 41.
(10)- تفسیر المیزان: 15/ 306- 307، ذیل آیات 141- 159 سوره شعراء